خوشا کسی که ز خود باخبر نمی باشد


که آه بی اثران بی اثر نمی باشد

نمی شود دل بیتاب از خدا غافل


ز قبله قبله نما بیخبر نمی باشد

چه حاجت است به ارشاد عزم صادق را


دلیل قافله را راهبر نمی باشد

ز مغز نیست سخنهای پوچ ما خالی


حباب قلزم ما بی گهر نمی باشد

به گردنی که زبند لباس شد آزاد


دو شاخه ای ز گریبان بتر نمی باشد

دهان تلخ برون می برم ز گلزاری


که سرو وبید در او بی ثمر نمی باشد

صفای دل ز جهان بی نیاز کرد مرا


که روی آینه محتاج زر نمی باشد

به خون دل ز می ناب صلح کن صائب


که غیر خون می بی دردسرنمی باشد